سفارش تبلیغ
صبا ویژن


درباره دکتر - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


*مریم تاجیک

در تاریخ هر مرزوبوم، چهرههایی وجود دارند که نام آنها در شمار برجستگان تاریخ ثبت شده است؛ بعضی از این نامها در روایت تاریخ فرهنگ و اندیشه جوامع به گونهای مطرح هستند که به راستی فهم و درک هویت تاریخی و فرهنگی هر جامعه بدون آنها ممکن نیست. درست همین اهمیت در خور توجه است که شناخت این چهرهها را امری لازم میسازد؛ یکی از این چهرهها که نقشی مؤثر در احیای نهضت اسلامی داشت دکتر علی شریعتی بود که سخنرانیها و نوشتههایش در مشهد و پس از آن در حسینیهی ارشاد سبب شد تا عده زیادی از جوانان سرخورده از نحلههای اخلاقی و مشربهای فکری شرقی و غربی به دامان اسلام بازگردند. اما صد افسوس که در همان زمان نیز شاهد افراط و تفریط در میان هواداران و مخالفان او بودیم و هزاران افسوس که ستایشها و مذمت گوییها بیش از آنکه به اندیشههایش معطوف باشد و به آثار منتشر شدهاش مستند، براحساسات و شنیدهها استوار بود و به جای گفتگوهای راهگشا و راهنما فضایی سخت آلوده به جدلها و جدالهایی به وجود آمد که هیچ اثری از ادب دیرین اسلامی شنیدن گفته ها و پیروی از بهترینشان درآن به چشم نمی خورد.


دکترشریعتی درهنگام چشم گشودن به این جهان خود را درمقابل کتابخانه بزرگ ومفصل پدر یافت و طی سالهای حیاتش کتبی در زمینههای مختلف را مطالعه مینمود ودر مقابل نظر تمام مکاتب، سعی میکرد نظر اسلام را بیابد اما نه در خطی که  در حوزه های اسلامی به عنوان خط اجتهاد دنبال می شود بلکه درخط یک انسان متولد شده درخانه مطالعات اسلامی؛ به عبارت دیگر از معارف اسلامی به طور کامل و سیستماتیک آگاه نبود به همین دلیل بعضاً نظراتی را بیان مینمود که خود با مطالعه و تحقیق بیشتر دردورههای بعدی آن نظر را رد میکرد و البته یکی ازبزرگترین ایرادهایی که بر دکتر شریعتی گرفتهاند همین است که ایشان درمسیر تحولات خود و در مسیر شدن، هر گامی که برمیداشت آن گام را به صورت نوشته  و یا سخنرانی منتشر میکرد چه بسا فکری پویا چون فکر دکتر شریعتی پس از هر دوره صدها بار دچار تحول شود و تغییر کند برای مثال دکتر در کتاب » یاد و یادآوران« میگوید : پارسال من در عرفات دربارهی زیارت عاشورا یا زیارت امام حسین(ع) یا زیارت وارث که مردم میخواندند این مطلب به ذهنم آمد که آیا اینجا  در این کنگرهی عمومی مسلمانان جهان بهجاست که شیعه آن آهنگ و آرمان ویژه خودش یعنی حسینی بودن را مطرح کند؟ آیا بهتر نیست که در آنجا ، شیعه مثل دیگر مسلمانان جهان دعاها و دیگر مناسک عمومی اسلام را به جا آورد؟ سال بعد وقتی  دوباره به حج مشرف شدم و همین مناظر را دیدم یکمرتبه متوجه شدم که عجب! حقیقت اینست که مراسم پر شکو ه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینی اندیشیدن و حسینی زیستن است؛ بنابراین توجه به امام حسین(ع) به هر صورت، در مواقف مختلف حج یعنی توجه به روح این مناسک و عبادت بزرگ؛ در واقع ذهنش متوجه این میشود که اگر حج، این مراسم بزرگ و باشکوه در خدمت خلافت اموی و عباسی و زمامداران طاغوتی قرار گیرد حقی است که باطل از آن بهره برداری میکند؛ اما اگر همین مناسک حج در راستای امامت حسین و حسینیان قرار گیرد، آن وقت حقی است که یک حق پر شکوه تربا آن همراه است؛ بنابراین به نظرش میآید که بسیار به جاست که در همان جا، در همان مواقف، دلها متوجه کربلای امام حسین(ع) باشد و زیارتهای مربوط به امام حسین(ع) خوانده شود که در آن زیارتها از شهادت و امامت حسینی یاد شود و دل و جان ضمیر حج گزاران با روح حج که امامت حسینی باشد تجدید عهد کند.       
یک اندیشه پویا و جستجوگر همیشه از این گردشها و چرخشهای صد و هشتاد درجهای دارد و دکتر شریعتی در رابطه با مسائل بسیاری یک چنین اندیشهای داشت، خودش در مورد مارکس میگفت : وقتی میگویید مارکس چه گفت، بگویید مارکس در چه سالی؟ در زمانی که مانیفیست را مینوشت(1848)، یا مارکس سال (1870)، یا بعد؛ بنابراین در ذهن و اندیشهاش متوجه بود که برای انسانهای جستجوگر در رابطه با مسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پیدا میشود. البته نباید روحیهی انتقادپذیری دکتر شریعتی را نادیده گرفت؛ آنچه میتوان در رابطه با دکتر گفت دو نکته است: یکی اینکه همواره رو به اصالت اسلامی پیش میرفت، یعنی هر چه جلو میرفت به اصالت اسلامی نزدیکتر میشد؛ دوم اینکه بر عکس آنچه گاهی دربارهی او گفته میشد که آدمی است که حرف دیگران را نمیپذیرد او حرفهای مستند و منطقی افرادی را که صاحبنظر بودند را میشنید و میپذیرفت به شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکری و قدرت تحلیل باشد که بتواند مشکلی را برای او بگشاید؛ در مورد دکتر آراء و نظرات مختلفی وجود دارد؛ ‌بعضی دکتر شریعتی را وابسته به ساواک می‌دانند و نامه‌ی چهل صفحه‌ای ایشان و بعضی از نوشته‌هایش را دلیل این وابستگی میدانند در این مورد میتوان گفت که شکی نیست  که نوشته‌ها به خط دکتر است ولی نباید به خاطر این نامه او را وابسته به ساواک دانست در همین اسناد، صدها سند دیگر است که نشان می‌دهد او پیوسته تحت تعقیب ساواک بوده، وچندین بار دستگیر شده و به زندان افتاده است؛ او با رژیم مبارزه ‌کرده، حتی شاه نسبت به ایشان حساسیت نشان داده و دستور دستگیری وی را صادر کرده و سرانجام هم دستور جمع‌آوری کتاب‌های ایشان را داده است. بنابراین اسناد، قطع پیدا میکنیم که دکتر نه تنها یک شخصیت غیر وابسته به ساواک، ‌بلکه یک شخصیت مبارز و انقلابی بوده است.                 
 بعضی دکتر را از لحاظ تیپولوژی از دسته روشنفکران اسلامی با افکار لیبرالیستی دسته بندی میکنند بعضی نیز وی را روشنفکر مذهبی با افکار التقاطی مارکسیستی تفسیر میکنند اما او یک روشنفکر مذهبی نیست بلکه یک دیندار روشنفکر میباشد یعنی دقدقهی اصلیاش دین است و معتقد به ایدئولوژی اسلامی است. در جلد 16 مجموعه آثار دکتر شریعتی آمده است: ایدئولوژی عبارت از عقیده و شناخت عقیده است. این شناخت، یک شناخت ویژه ای است که انسان نسبت به خودش، پایگاه اجتماعی و وضع ملی و تاریخی خود دارد. لذا آرمان های مهم انسان مانند این که   چـه کـاری باید کـرد و روشـهای عمل صحـیح به آن کار در ایدئولوژی مطرح است.
دکترشریعتی معتقد است که این سؤالات برای همه انسانها بدون توجه به محل زندگی و شرایط آنها مطرح است و این دین اسلام است که به این سؤالها به بهترین وجه جواب می گوید.                                                                       
اعتقاد ایشان بر اینست که مهمترین رویداد و درخشان ترین موفقیتی که ما در سالهای اخیر کسب کرده­ایم، تبدیل اسلام از صورت یک فرهنگ به صورت یک ایدئولوژی است. و اینکه بگوییم دین صرفاً آمده است تا هنگام اذان به مسجد برویم و نمازی بخوانیم، در این جا دین را از دنیا جدا کرده ایم و خواه و ناخواه گرفتار ایدئولوژیهای بشری خواهیم شد. این در حالی است که دین برای جامعه ما حرف دارد، برنامه و ایدئولوژی دارد. عنصر »امر به معروف و نهی از منکر« نیز که در دین ما مطرح شده برای این است که جامعه را از وضع نامطلوب به سوی وضعیت مطلوب سوق دهد. او اذعان میکند که وقتی عالمان مذهبی را نقد میکند به این خاطراست که آنها سعی دارند اسلام را به عنوان یک فرهنگ معرفی نمایند. اما دکتر معتقد است اگر اسلام را به دو نوع تقسیم کنیم یعنی اسلام عقیده و اسلام فرهنگ، اولی اسلام هدایتگر و ایدئولوژیک و دومی اسلام منجمد و منحصر در کلاسهای درس است. بنابراین میتوان گفت دکترشریعتی برای دین و ایدئولوژی دینی اصالت قائل است هر چند به دنبال نوآوری و ابتکار هم هست. همچنین نمیتوان گفت او یک روشنفکر مذهبی است زیرا  روشنفکران مذهبی اصل را بر حقانیت لیبرالیسم و قبل از این مارکسیسم قرار می‌دادند اما به خاطر فرهنگ ایرانی که بدون مذهب نمی شود تأثیری گذاشت سعی می‌کردند عناصری از مفاهیم مذهبی را با لیبرالیسم یا مارکسیسم تفسیر کنند. اما دکتر این ویژگی را نداشت او ضد مارکسیسم بود با توده‌‌ای‌ها و مارکسیست بارها جنگیده بود. او فرهنگ غرب بر مبنای لیبرالیسم را درک کرده بود و کاملاً از آن تنفر داشت. او به تمام معنا درد دین داشت. دکترازآن جهت روی عناصر انقلابی اسلام تأکید می‌کرد تا اسلام را به عنوان رقیبی برای مارکسیسم انقلابی نشان بدهد. و اگر بر عناصری از قبیل آزادی و دمکراسی اصرار میکرد به دنبال رقابت اسلام با لیبرالیسم بود. او به راستی علاقهمند بود به اینکه دور از تأثیر فرهنگ غرب و شرق در سرزمین ما یک جنبش و انقلاب اصیل در پرتو اسلام و بر اساس تعالیم اسلام بوجود بیاید. اما به دلیل اینکه او یک پویش بود و یک حرکت و یک دگرگونی بود و مواضع انسانها هم در دگرگونیها تغییر میکند، برخی از مواضعش پسند بعضی از گروهها میافتد در حالیکه بعضی از مواضعش هم ضد آن گروههاست . این گروهها هم میروند و آن مواضعی را که مورد پسند خودشان است میگیرند و آنهایی که ضد موضع گیری آنهاست را نادیده میگیرند. در واقع گروههای خودمحور عموماً به این صورتند که از هر شخصیت و جریان و چهره و صاحبنظر روی آن چیزی که به سودشان است تکیه میکنند. هر چند که در اندیشه و مشی دکتر نقاط منفی نیز به چشم میخورد برای مثال در بعضی از برداشتهایش از آیات قرآن و روایات، شیوهای را دنبال میکرد که آن شیوه را » شیوه اصحاب رای« میگویند؛ یعنی شیوه کسانی که میکوشند تا یک عبارت را مطابق با اندیشه دلخواهشان معنی کنند که البته شیوه پرآسیب و خطری است. در واقع انسان وقتی میخواهد دنبال فهم قرآن برود اول باید تحقیق کند که قرآن کدام اندیشه را تأیید میکند بعد بگوید این اندیشه، اندیشه قرآنی است ــ ولو این اندیشه برای خودش اندیشهای نباشد که از لحاظ استدلال و عقل قابل پذیرش باشد ــ انسان اگر بخواهد اسلام شناسی کند، باید بدون پیش داوری سراغ اسلام برود.                            
از جمله ویژگیهایی که نثر دکتر شریعتی دارد اینست که ایشان نظراتش را از نظر انتخاب کلمهها و جملهها با شیوهای بسیار زیبا منعکس میکرد بنابراین حسن انتخاب جملهها و تعبیرها و داشتن احساس مشترک و نیاز مشترک با خوانندگان درجه اول نوشتهها و شنوندهی سخنرانیهایش، از ویژگیهای آثار اوست که در واقع میتوان گفت این زیبایی در ارائه را میتوان در زیبا کردن محتوا هم دید؛ اگر محتوا را به دو معنا بیان کنیم: یکی به معنای یک نظام فکری شکل یافته، متقن و مستند اسلامی در حد یک تحقیق جامع، و یکی اینکه آنچه از این تحقیق بدست میآید با فرمی از ذهنیات که زیبا و دلپذیر است شکل میگیرد و عرضه میشود . دومی قطعاً در آثار دکتر وجود داشت. البته دکتر تا آخرین سال زندگیش سخت در تکاپوی به ثمر رساندن آن تحقیقات از نوع اولی بود ولی قبل از آنکه بتواند این تحقیق را به آن مرحله قوام یافته برساند زندگی را بدرود گفت.                                          
از دکتر شریعتی آثار بسیاری بر جای مانده است در مورد مطالعه این آثار و نوشتههایی از این دست از نظر دکتر بهشتی مطالعهگرهای ما لازم است قبلاً با یک مجموعهی منقح که انطباقش با تعالیم اسلامی روشن باشد آشنا شوند و باید یک برداشت جمعی از اسلام داشته باشند و سپس به دنبال این نوشتههای پر نشیب و فراز بروند والا ذهنشان در این نشیب و فرازها گم میشود و به این آسانیها نمیتوانند به یک برداشت شکل یافته از اسلام برسند. دکتر بهشتی میفرمایند : به نسل جوان سفارش میکنم مواظب باشند در هیچ جریانی غرق نشوند خویشتن خویش را بشناسند و با حفظ هویت اصلی خود این حرکت سازنده پرشتاب را ادامه دهند.
در ادامه مقاله به نقد قسمتی از نوشته دکتر شریعتی از نظر استاد مطهری میپردازیم؛ متن انتخاب شده میرساند که دکتر شریعتی گاه برای زیباتر شدن نوشتههایشان از عقاید ادیان و مکاتب غیر اسلامی استفاده میکردند؛
در کتاب اسلام شناسی می خوانیم :
مذهب راه است – راهی از لجن تا خدا – که انسان را از پستی و جمود و جهل و زندگی لجنی وخوی ابلیسی به سوی بلندی و حرکت و بینایی و زندگی روحی و خوی خدایی میبرد. اگر برد مذهب است و اگر نبرد، یا راه را غلط رفتهای، یا غلط راه رفتهای! مجموعه عناصری که برای تعریف جامع انسان از قصه آدم بر میآید بدینگونه است که: انسان ، خداگونهای است تبعیدی ، جمع ضدین یک پدیده دیالکتیکی »خدا – شیطان « ، » روح – لجن « ، اراده آزادی که خود سرنوشتش را میسازد... خورندهی میوهی ممنوع بینایی، مطرود بهشت و تبعید شده به این کویر طبیعت، با سهچهره عشق(حوا)، عقل( شیطان ) و عصیان( میوه ممنوع ) و مأمور تا در تبعیدگاه خویش( طبیعت ) بهشتی انسانی بیافریند و در نبرد دائمی خویش از لجن تا خدا،  به معراج رود و این حیوان رسوبی لجنی، خلق وخوی خدا گیرد .
در اینجا دکتر شریعتی تضاد دیالکتیکی را اینطور تشریح می کند که روح خدایی در انسان تمایل به تعالی دارد تا آنجا که فرشتگان را مثل شود و این تز است و عاملی نیرومند  لجنی که میل به رسوب و توقف دارد او را از این حرکت باز می دارد (آنتی تز)، از تضاد آنها و کشمکش آنها و در واقع جمع آنها حرکت به وجود میآید و نتیجه تکامل است (سنتز ) طبق این بیان تز خود به تنهایی عامل حرکت است؛ و حال آنکه در دیالکتیک تز عامل حفظ وضع موجود وآنتی تز عامل تغییر وضع و نشان دهنده به سوی آینده است؛ ثانیاً تکامل، در ترکیب عناصر تز و آنتی یعنی خدا و شیطان نیست بلکه در طرد جنبه ی آنتی تز است؛ ثالثاً بنابربیان فوق، حرکت نتیجه است یعنی حرکت خود آنتی تز است و این غلط است .
در تضادی که اسلام فرض میکند، انسان با اراده آزاد باید یکی از دو ضد را انتخاب کند، ولی در دیالکتیک باید از هر دو ضد بگذرد و به سنتز برسد. همچنین در این قسمت می خوانیم که انسان خورنده میوه ممنوع بینایی .... با سه چهره عشق ( حوا) ، عقل( شیطان ) و عصیان( میوه ممنوع)؛ اولاً به تبعیت از تورات میوه ممنوع، بینایی معرفی شده است. ثانیاً عقل مساوی با شیطان شناخته شده است و چون قبلاً گفته شده که انسان میان دو قطب است از لجن تا خدا و یا یک سرش شیطان است و یک سر خدا، معلوم می شود انسان بین عقل و خدا یکی را باید انتخاب کند، این همان نظریه مسیحی است در ضدیت عقل با دین.
منابع:
1.دکترشریعتی جستجوگری درمسیرشدن (شهید بهشتی)
2. اسلامشناسی (دکتر شریعتی)
3. استاد مطهری و روشنفکران (عبدالحسین خسروپناه -  ماهنامه داخلی گزارش گفتمان/ کانون اندیشه جوان/ پیش شماره سوم)



نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3